هزار باره که میگم
دیگه برات نخونم
دیگه فقط یه خاکی
یه زمین بی آدم، وطن
شکسته های غمگین
عروسک های مغموم
یه مشت مؤمن هرزه
تو گوری واسه مردم، وطن
وطن یعنی حس گریه آور
چشای خیس و اشک آلود مادر
وطن یعنی حضور سرد شلاق
جنازه های آویزون بر دار
وطن یعنی یه رؤیای غم انگیز
شعار نسل پوچ و چندش انگیز
وطن یعنی خیانت های پنهون
وطن یعنی حصار و بند و زندون
وطن یه خواب راحت توی رؤیام
وطن قصه پر معنی فردام
وطن کلام آخر، مثه خون برادر
وطن دستای لرزون، چشای خیس مادر
وطن یه مرد سرکش بر سر دار
وطن مدفن میلیون ها سپهدار
اگه مرگه بذار تا منم برات بمیرم
میون جون فداهات من از همه کمترینم