یادش بخیر، قدیما هر سال این موقع می رسید هول مدرسه رفتن
داشتم.
اون وقتا هم یادمه نماز خوندن تو مدرسه اجباری بود البته
دوران راهنمایی خیلی بیشتر و دبیرستان هم که از پس بچه ها بر نمیومدن یه جورایی
سعی میکردن با سیاست تشویق و تهدید شاگردا رو بکشونن نمازخونه، البته من در مورد
مدارسی که خودم توشون تحصیل کردم میگم و نمیخوام به کل نسبت بدم ولی همه میدونیم
که تو مدارس ما چی میگذره، با این حال اون زمان حرفی از زنگ نماز و آموزش مداحی و این
حرفا نبود. من اگر آدمی نسبتا مذهبی شدم به خاطر معلم های خوبی بوده که بعضا داشتم که من رو علاقمند و پایبند به یه سری اصول کردند اما از اون طرف هم خیلی از عواملی که تو مدرسه ها باهاشون سروکار داشتم از بعضی معلم های قرآن و دینی و پرورشی گرفته تا مدیر و ناظم باعث دور کردن و متنفر کردن من از دین شدن. وقتی هم که به این موضوع فکر میکنم میبینم چیزی که بیشترین تاثیر رو در سست کردن بعضی عقایدم داشته، پافشاری و اجباری بوده که همیشه بهمون تحمیل میکردند. شاید همین نمازی که الان خیلی از ماها میخونیم از روی عادت گذشته مون در مدرسه باشه و به قول حضرت علی بهترین واژه ای که میشه باهاش این نماز رو تعریف کرد اینه: "نماز بردگان"
No comments:
Post a Comment